قطاری نیست،بیهوده می دویم...
و پله ها کرکر می خندند...
صداشان در گوش می پیچد...
قطاری نیست،بیهوده می دویم...
و پله ها کرکر می خندند...
صداشان در گوش می پیچد...
چند وقتی بود بی امان پی دلیلی بودم برای تعلق به خاک.یا به عبارتی دنبال جواب این سوال بودم:"چرا ایران؟" چرا جاهای دیگه نه؟مگه همه ی دنیا انسان نیستند،مثل ما...
جواب های زیادی پیدا کردم که اکثرا پر از ایراد بودند...
تازگی ها به جواب متفاوتی رسیدم...
یک "چیز"ی هست که اصلا اسم خاک و کشور و ایران و...هم بر فرض ندارد... فقط میدانم یک چیزی هست ... یک چیزی هست که موقعی یک عده از بهترین بنده های خدا همه ی زندگیشون رو به خاطر اون دادند... واین کار اون ها باعث شد تا به من آسیبی نرسه و در امنیت کامل تا همین الآن زندگی کنم...
همچین چیزی ارزش تعلق داره...
اگر لایق باشم.